...آنچه گذشت |
00:00:00.324 - 00:00:01.757 |
تو پسرمون رو کشتی؟ |
00:00:01.874 - 00:00:03.707 |
مطمئن نیستم که اون چلاق حرومزادهی
!بیچاره پسر من بود |
00:00:03.709 - 00:00:06.919 |
ما از اون کوهها عبور میکنیم
و به کتگات حمله میکنیم |
00:00:06.921 - 00:00:09.213 |
و اونو از چنگ آیوار در میاریم |
00:00:09.215 - 00:00:10.881 |
هردوتون یه چیز رو میخواید
...اما نمیتونید اونو داشته باشید |
00:00:10.883 - 00:00:12.841 |
تا زمانی که از آیوار بگیریدش |
00:00:12.843 - 00:00:14.261 |
اگه با این قضیه مشکلی نداری، اوبه |
00:00:14.929 - 00:00:16.303 |
وقتشه که برگردم خونه |
00:00:16.305 - 00:00:17.805 |
...من انتظار داشتم برادرم، هیتسرک |
00:00:17.807 - 00:00:19.515 |
با شاه اولاف به اینجا برگرده |
00:00:19.517 - 00:00:21.100 |
اونا اینجا نیستن -
...هنوز نمیدونم که - |
00:00:21.102 - 00:00:23.435 |
آیا تصمیم درست رو گرفتم یا نه |
00:00:23.437 - 00:00:25.521 |
ما شاید همین الان هم داریم
به سمتِ مرگخودمون میریم |
00:00:25.523 - 00:00:27.689 |
سلام، هیتسرک |
00:00:27.691 - 00:00:28.776 |
داری با همچین ارتش بزرگی کجا میری؟ |
00:00:30.027 - 00:00:30.528 |
میخوام با شاه اولاف و تو
به کتگات حمله کنم |
00:00:31.779 - 00:00:33.529 |
!برادر خودم |
00:00:33.531 - 00:00:35.364 |
ما دفاعیات شهر بزرگمون رو تقویت و تجدید میکنیم |
00:00:35.366 - 00:00:39.368 |
!شما هرگز بر کتگات غلبه نخواهید کرد |
00:00:39.370 - 00:00:41.703 |
!ما همیشه شما رو شکست میدیم
!خدایان ما رو دوست دارن |
00:00:41.705 - 00:00:45.459 |